http://bayram.arzublog.com/uploads/bayram/samad_ami.jpg
در سال‌های دهه ۱۳۴۰ که احمد شاملو سردبیری بخش فرهنگ و هنر نشریه «خوشه» را به عهده داشت، در پاسخ به اتهام رویکرد تبعیض‌آمیز روشنفکران تهران‌نشین نسبت به ملت‌ها و اقوام فلات ایران از جمله آذربایجانی‌ها می‌نویسد: «من حتی اشـعاری از شاعران آذربایجان را بـه زبان اصـلی چاپ مـی‌کردم کـه مدام هم زر زر سـاواک از این بابت بلند بود.»

http://bayram.arzublog.com/uploads/bayram/samd_behrangi.jpg

داستان‌هایی برای کودکان

سرانجام هم ساواک انتشار «خوشه» را برنتافت و این نشریه در سال ۱۳۴۸ توقیف شد. صمد بهرنگی در چنین شرایطی پا در عرصه وجود گذاشت: یک معلم نمونه و از نخستین فعالان حقوق مدنی در مفهومی که امروز سراغ داریم.

تولد آقای معلم

صمد بهرنگی در دوم تیرماه ۱۳۱۸ در محله «چرنداب تبریز متولد شد. پدر او با شغل زهتابی گذران می‌کرد. او از تنگدستی تن به مهاجرت به قفقاز داد و دیگر بازنگشت. بهرنگی در سال ۱۳۳۴به دانشسرا رفت، معلم شد و در روستاهای آذرشهر، ماماغان، قندجهان، گوگان و آخیرجان در استان آذربایجان شرقی به کودکان محروم درس می‌داد.


http://bayram.arzublog.com/uploads/bayram/samd_behrangi5.jpg

او درباره تجربه‌اش از آموزگاری در روستاهای آذربایجان شرقی و بی‌ربط بودن آنچه که در دانشسرا آموخته بود با نیازهای کودکان نوشته است: «از دانشسرا که درآمدم و به روستا رفتم یک‌باره دریافتم که تمام تعلیمات مربیان دانشسرا کشک بوده است و همه‌اش را به باد فراموشی سپردم و فهمیدم که باید خودم برای خودم فوت‌وفن معلمی را پیدا کنم و چنین نیز کردم.»


http://bayram.arzublog.com/uploads/bayram/samad-behrangi2.jpg


صمد بهرنگی به کار نهادینه و ماندگار اعتقاد داشت. در داستان «یک هلو هزار هلو» می‌نویسد: «بوته‌های خاکشیر چنان با عجلـه و تند تند قد مـی کشیدند کـه من تعجب مـی‌کردم. اول خیال مـی کردم چند روز دیگر سرشان از درخت بادام هم بالاتر خـواهد رفت اما وقتـی ملتفت شدم کـه رگ و ریشـه محکمی توی خاک ندارند، بـه خودم گفتم که بوته‌های خاکشیـر بزودی پژمرده خـواهند شد و از بین خـواهند رفت.»

جنگ «پاره پاره»، گزیده‌ای از اشعار ترکی شعرای آذربایجان، «اتل‌ها و متل‌های آذربایجان»، «ماضـی و مضارع در جریان، در زبان کنونـی آذربایجان»، «ادبیات و فولکلور آذربایجان» از آثاری‌ست که او درباره فرهنگ و زبان ترکی پدید آورده است.

صمد بهرنگی همچنین اشعاری از مهدی اخوان ثالث، احمد شاملو، فروغ فرخزاد و نیما یوشیج را به ترکی ترجمه و منتشر کرده است.

تولد یک داستان‌نویس

صمد بهرنگی در سال‌های دهه ۱۳۴۰ به داستان‌نویسی برای کودکان و نوجوانان روی آورد. «پسرک لبوفروش»، «ماهی سیاه کوچولو»، «۲۴ ساعت در خواب و بیداری»، «اولدوز و عروسک سخنگو»، «کچل کفترباز»، «اولدوز و کلاغ‌ها» و «تلخون» از مهم‌ترین آثار او در عرصه ادبیات کودکان و نوجوانا است. به اعتبار این آثار از او به عنوان مهم‌ترین نویسنده ادبیات کودکان و نوجوانان در ایران یاد کرده‌اند.

حسین محمدزاده صدیق: (نشریه خوشه، ۱۳۵۴)

در مجموعه‌‌ قصه‌هایی‌ که به ‌وسیله‌‌ بهرنگ در زمینه‌‌ ادبیات کودکان منتشر شده، «فریادهای‌ یک اسیر» نهفته است، و دیگر مسایل حیات و زندگی‌ اجتماعی‌ تحت‌الشعاع و در اطراف آن دور می‌زند، و در نتیجه اثری‌ که بتواند شعور اجتماعی‌ را بجنباند و ضرورتر به ‌حال کنونی‌ باشد، به ‌وجود می‌آید که در عین حال «برای‌ کودکان» نوشته می‌شود. مطلبی‌ که در این قصه‌ها بیش از هر چیز جلب‌نظر می‌کند، استفاده و تأثر نویسنده از فولکلور و ادبیات ملی‌ آذری ا‌ست. جایی‌ که گاهی‌، اثر، کلاً از مواد فولکلوریک گرفته می‌شود و به عبارت دیگر صورت تحریف‌‌شده‌‌ یک افسانه‌ی‌ ملی‌ را می‌یابد اما نحوه‌‌ این استفاده،‌ غالباً عاقلانه،‌ ثمربخش و با ارزش است.

ستیز با خرافات، عادت‌زدایی از رفتارهای ناشایست، تجلیل از آگاهی، و شکل بخشیدن به روحیه مدنی و مبارزه با فقر و تبعیض و خودپسندی از مهم‌ترین مضامین آثاری‌ست که صمد بهرنگی برای کودکان و نوجوانان نوشته است.

در این میان «ماهی سیاه کوچولو» شناخته‌شده‌ترین داستان صمد بهرنگی و از محبوب‌ترین کتاب‌های ادبیات کودکان است. به این داستان، جایزه معتبر هانس کریستین اندرسون هم تعلق گرفته است.

عبداله باقر حمیدی:

صمد بهرنگی با آگاهی از داستان‌های سفرنامه‌ای جهان، داستان «ماهی سیاه کوچولو» را نوشت. داستان «ماهی سیاه کوچولو» برای نخستین بار در ادبیات ایران درونمایه‌ «هدفی برای حرکت وجود ندارد، حرکت خود هدف است» را طرح کرد. بهرنگی در این داستان می‌گوید که سرانجامی برای زندگی وجود ندارد، روش زیستن خودش همان هدف زندگی است. در زمانه‌ خود این درونمایه بسیار تازه بود.

نجلیل از اراده، دعوت به بردباری، اندیشیدن و دانش‌طلبی از دیگر مضامین آثار صمد بهرنگی‌ست. آثار او در جمهوری آذربایجان و در ترکیه نیز خوانندگان پرشمار دارد. در فروردین ماه سال جاری، روزنامه گاردین «ماهی سیاه کوچولو» را جزو ده اثر برتر ادبیات کودکان قرار داد.

مجموعه آثار صمد بهرنگی


http://bayram.arzublog.com/uploads/bayram/samd_behrangi11.jpg

http://bayram.arzublog.com/uploads/bayram/ketab_samd_behrangi_9.jpg

مجموعه آثار صمد بهرنگی، نشر دیباچه

http://bayram.arzublog.com/uploads/bayram/ketab_samd_behrangi_8.jpg

مجموعه آثار صمد بهرنگی، نشر دیباچه

http://bayram.arzublog.com/uploads/bayram/ketab_samd_behrangi_6.jpg

مجموعه آثار صمد بهرنگی، نشر دیباچه


http://bayram.arzublog.com/uploads/bayram/ketab_samd_behrangi_5.jpg


مجموعه آثار صمد بهرنگی، نشر دیباچه

http://bayram.arzublog.com/uploads/bayram/ketab_samd_behrangi_4.jpg

مجموعه آثار صمد بهرنگی، نشر دیباچه

http://bayram.arzublog.com/uploads/bayram/ketab_samd_behrangi_3.jpg

مجموعه آثار صمد بهرنگی، نشر دیباچه

http://bayram.arzublog.com/uploads/bayram/ketab_samd_behrangi_2.jpg

مجموعه آثار صمد بهرنگی، نشر دیباچه


تولد یک اسطوره

تا پیش از انتشار کتاب «از آن سال‌ها و سال‌های دیگر» نوشته حمزه فراهتی (انتشارات فروغ) این باور وجود داشت که حکومت پهلوی نویسنده «ماهی سیاه کوچولو» را به قتل رسانده. جلال آل‌احمد با نوشتن مقاله «صمد و افسانه عوام» به این باور دامن زد. از آن پس بود که صمد بهرنگی به عنوان یک اسطوره مطرح شد. بر اساس آمارهای سازمان ثبت احوال، تا سال‌ها، خانواده‌های آذربایجانی برای گرامیداشت نام و خاطره صمد بهرنگی فرزندانشان را «صمد» و «اولدوز» می‌نامیدند.

جلال آل‌احمد در نامه‌ای به منصور اوجی (شاعر):

«…اما در باب صمد. درین تردیدی نیست که غرق شده. اما چون همه دلمان می‌خواست قصه بسازیم ساختیم… خب ساختیم دیگر. آن مقاله را من به همین قصد نوشتم که مثلاً تکنیک آن افسانه‌سازی را روشن کنم برای خودم. حیف که سر و دستش شکسته ماند و هدایت‌کننده نبود به آن چه مرحوم نویسنده‌اش می‌خواست بگوید…»

حمزه فراهتی که یک افسر دامپزشک با گرایش‌های مارکسیستی‌ بود، در روز نهم شهریور ۱۳۴۷صمد بهرنگی را با اسب به منطقه مرزی برد.

حمزه فراهتی (از آن سال‌ها و سال‌های دیگر):

«رودخانه در طرف ایران نسبتاً آرام و در طرف ساحل شوروی کمی مغشوش و تند بود. جائی که صمد ایستاده بود، آب حتی به بالاتر از نافش نمی‌رسید. او خود را در مسیر آب ول کرد. سرشار از شوق و شعف تلالو تابش طلائی خورشید روی سطح آب، پنجاه متری شنا نکرده بود که صدای فریاد صمد را شنید “دکتر! دکتر!” برگشت و دید صمد تا بالای شانه‌هایش توی آب است و هراسان دست و پا می‌زند. او چرخ زد و در خلاف جهت آب شروع کرد شنا به سمتی که دست و پا می‌زد. نصف راه را شنا کرده بود که سومین بار صدای صمد را شنید …»

«از آن سال‌ها و سال‌های دیگر» که با زاویه دید «سوم شخص مفرد» نوشته شده، تنها سندی‌ست که از چگونگی درگذشت صمد بهرنگی وجود دارد. شماره ۱۸ نشریه آرش که در سال ۱۳۴۷، پس از مرگ صمد بهرنگی منتشر شد، در شکل بخشیدن به اسطوره او بی‌تأثیر نبود.


http://bayram.arzublog.com/uploads/bayram/samad-behrangi3.jpg

شنبه 1396.2.2
بؤلوملر : آدلی سانلیلار ,